English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2498 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
linear programming U برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
plato U منطق برنامه ریزی شده برای عملیات خودکار اموزشی
planning comission U هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
pla U CI که موقتا برنامه ریزی میشود تا عملیات منط قی روی داده انجام دهد
businesses U کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
business U کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
simplex method U روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
mask U وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند
masks U وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند
business U مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
scheduled wave U امواج برنامه ریزی شده حرکات اب خاکی موج طبق برنامه
businesses U مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
pl/m U زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
planning <adj.> برنامه ریزی
managements U برنامه ریزی
programming U برنامه ریزی
management U برنامه ریزی
schematization U برنامه ریزی
consolidated planning U برنامه ریزی تلفیقی
development planning U برنامه ریزی توسعه
plans U برنامه ریزی کردن
curriculum development U برنامه ریزی درسی
dietetics U برنامه ریزی غذایی
plan U برنامه ریزی کردن
programs U برنامه ریزی کردن
planning horizon U مدت برنامه ریزی
schedule U برنامه ریزی کردن
timing U برنامه ریزی زمانی
product planning U برنامه ریزی محصولات
optimal planning U برنامه ریزی مطلوب
goal programming U برنامه ریزی ارمانی
rural planning U برنامه ریزی روستائی
imperative planning U برنامه ریزی اجباری
optimal planning U برنامه ریزی بهینه
agricultural planning U برنامه ریزی کشاورزی
schedules U برنامه ریزی کردن
contract scheduling U برنامه ریزی قرارداد
corporate planning U برنامه ریزی شرکت
planning horizon U افق برنامه ریزی
quadratic programming U برنامه ریزی غیرخطی
program U برنامه ریزی کردن
planning cycle U دوره برنامه ریزی
educational planning U برنامه ریزی اموزشی
planning model U الگوی برنامه ریزی
macroplanning U برنامه ریزی کلان
economic planning U برنامه ریزی اقتصادی
planning principles U اصول برنامه ریزی
dynamic programming U برنامه ریزی پویا
planning system U نظام برنامه ریزی
quantitative programming U برنامه ریزی کمی
ex ante U برنامه ریزی شده
linear programming U برنامه ریزی خطی
scheduled U برنامه ریزی کردن
regional planning U برنامه ریزی منطقهای
square away <idiom> U برنامه ریزی کردن
work out <idiom> U برنامه ریزی کردن
national planning U برنامه ریزی ملی
develop U برنامه ریزی و تولید
develops U برنامه ریزی و تولید
financial planning U برنامه ریزی مالی
overall planning U برنامه ریزی کلی
state planning U برنامه ریزی دولتی
production planning U برنامه ریزی تولید
personnel development U برنامه ریزی استخدامی
centeralized planning U برنامه ریزی متمرکز
central planning U برنامه ریزی مرکزی
programmed U برنامه ریزی شده
centralized planning U برنامه ریزی متمرکز
comprehensive planning U برنامه ریزی جامع
social planning U برنامه ریزی اجتماعی
family planning U برنامه ریزی خانواده
sectoral planning U برنامه ریزی بخشی
population planning U برنامه ریزی جمعیت
adhoc planning U برنامه ریزی روزمره
programming methods U روشهای برنامه ریزی
devising U برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
decentralized planning U برنامه ریزی غیر متمرکز
medium term planning U برنامه ریزی میان مدت
financial planning system U سیستم برنامه ریزی مالی
planned demand U تقاضای برنامه ریزی شده
directive planning U برنامه ریزی هدایت شده
long run planning U برنامه ریزی بلند مدت
short run planning U برنامه ریزی کوتاه مدت
devise U برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devised U برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devises U برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
programmed check U مقابله برنامه ریزی شده
non numeric programming U برنامه ریزی غیر عددی
nonlinear programming U برنامه ریزی غیر خطی
programmed instruction U دستورالعمل برنامه ریزی شده
scheduling U برنامه ریزی کارهای اجرائی
nonprogrammed halt U توقف برنامه ریزی نشده
programmed switch U گزینه برنامه ریزی شده
programmed check U بررسی برنامه ریزی شده
planned saving U پس انداز برنامه ریزی شده
generalized planning U برنامه ریزی تعمیم یافته
programmed label U برچسب برنامه ریزی شده
gosplan U سازمان برنامه ریزی شوروی
production resource planning U برنامه ریزی منابع تولید
production planning and control U برنامه ریزی و کنترل تولید
manpower planning U برنامه ریزی نیروی انسانی
programmed computer U کامپیوتر برنامه ریزی شده
multi level planning U برنامه ریزی چند سطحی
integer programming U برنامه ریزی عدد صحیح
inter sectoral planning U برنامه ریزی بین بخشی
programmable check U مقابله برنامه ریزی شده
material requirements planning U برنامه ریزی نیازمندیهای کالا
programmable terminal U ترمینال قابل برنامه ریزی
impulse buying U خرید بدون برنامه ریزی
centrally planned economy U اقتصادی که از مرکز برنامه ریزی میشود
redefines U تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefine U تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
knock about <idiom> بدون برنامه ریزی سفر کردن
hard U که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
planned investment U سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
planning programming budgetting U نظام برنامه ریزی بودجه برنامهای
materials requirements planning U برنامه ریزی مواد مورد نیاز
sensitivity analysis U تحلیل حساسیت در برنامه ریزی خطی
harder U که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hardest U که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
blows U برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
programmed i/o U ورودی- خروجی برنامه ریزی شده
blow U برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
developments U برنامه ریزی تولید محصول جدید
development U برنامه ریزی تولید محصول جدید
redefined U تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefining U تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
EAPROM U گونهای EAROM که قابل برنامه ریزی است
fpla U ارایه منطقی قابل برنامه ریزی میدان
electrically U نوعی EAROM که قابل برنامه ریزی است
timer switch U سوئیچ تایمر کلید برنامه ریزی شده
apt U یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
blast U ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
design U برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
designs U برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
cursors U نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
addressable U نشانه گری که محل آن قابل برنامه ریزی است
blasts U ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
to reprogram U دوباره برنامه ریزی [جدید] کردن [رایانه شناسی]
cursor U نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
preprogrammed U که در کارخانه برنامه ریزی شده است تا تابعی را انجام دهد
delaying U مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
eds U وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
delays U مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delay U مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
balances U برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
balance U برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
robotics U مط العه هوش مصنوعی , برنامه ریزی و سافت مربوط به ساخت رباتها
proms U حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
eerom U دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
prom U حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
moulting U پر ریزی موی ریزی
programmer U وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
programmers U وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
planning directive U دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی
planning factor U معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی
scheduled fire U اتشهای برنامه ریزی شده اتشهای طبق برنامه
prom U Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
proms U Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
facsimiles U روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
facsimile U روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
eprom U PRO مخصوص که در زیرنور شدید ماوراء بنفش میتواند پاک شده و سپس دوباره برنامه ریزی شودmemory only programmableread erasableیک
planned economy U اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
planned economies U اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
unit emplaning U در عملیات حمل و نقل هوایی به طرح ریزی و سازمان دادن یکان برای حمل و نقل اطلاق میشود
schedule U برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedules U برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
scheduled U برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
ACD U سیستم تلفن خاص که میتواند تماسهای متعددی را مدیریت کند و آنها را طبق دستورات برنامه ریزی شده در پایگاه داده ها هدایت کند
programmable logic array U ارایه منطقی برنامه پذیر ارایه منطقی برنامه ریزی
graphics U شکل برنامه ریزی شده که روی صفحه غیرگرافیکی بجای حرف قابل نمایش است که در سیستمهای ویدیویی برای نمایش تصاویر ساده به کار می رود
planning guidance U راهنمای طرح ریزی راهنمای طرح ریزی فرمانده
electrically U قطعه حافظه فقط خواندنی که مختوای آن با اعمال ولتاژ خاص به سوزن نوشتن فایل برنامه ریزی است و توسط نور یا ولتاژ مخصوص قابل پاک شدن است
unintended saving U پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
programmable read only memory U حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
gravelling U شن ریزی
shrouding U شن ریزی
tininess U ریزی
foundation U پی ریزی
inpouring U تو ریزی
molt U پر ریزی
deplumation U پر ریزی
landing schedule U برنامه پیاده شدن به ساحل برنامه عملیات اب خاکی برنامه فرود
effusion U برون ریزی
discharges U برون ریزی
foundry U چدن ریزی
chumming U طعمه ریزی
retropulsion U درون ریزی
circumfusion U دور ریزی
sweats U عرق ریزی
casting U چدن ریزی
concrete work U بتن ریزی
fillings U خاک ریزی
designment U طراح ریزی
effusions U برون ریزی
foundries U چدن ریزی
modelling U طرح ریزی
projection U طرح ریزی
sweat U عرق ریزی
Recent search history Forum search
1معنی field housing در محصولات صنعتی چیست؟
2برنامه استخر
2برنامه استخر
1I am good with figures,how about you?
1ترجمه whats App
1A program is the ordered set of instructions to solve a particular problem.
1An evaluation is an assessment, as systematic and impartial as possible, of a project, program or policy. It focuses on expected and achieved accomplishments
1کارشناس ارشدبرنامه ریزی آموزشی
1بدین وسیله از شما صمیمانه دعوت به عمل می آید، تا در برنامه ی که به مناسبت سپاس گذاری و قدر شناسی از مساعدت های مالی کشور جاپان، که از جانب اداره محلی بامیان برنامه ریزی گردیده است، شرکت ورزیده ممنون
1we drove to visit my parents in Ipswich.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com